فردوسی

  • حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی

  • حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی

  • حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی

  • حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی ادبیـات فارسی ، خلاصه کوتاهی از فردوسی به زبان انگلیسی ادبیـات پارسی

  • حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی

  • حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی

  • سردیس فردوسی ساختهٔ افشین اسفندیـاری درون موزهٔ شـهر سارایوو - بوسنی

  • حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی

  • حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری – درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری درون توس خراسان)، سخن‌سرای نامـی ایران و سرایندهٔ شاهنامـه حماسهٔ ملی ایران است. خلاصه کوتاهی از فردوسی به زبان انگلیسی فردوسی را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند.

فردوسی درون شاهنامـه از دودمان‌های پادشاهی پیشدادیـان و کیـانیـان و اشکانیـان و ساسانیـان نام‌است. خلاصه کوتاهی از فردوسی به زبان انگلیسی آثار دیگری نیز بـه فردوسی نسبت داده شده‌است کـه بیشتر مردود دانسته‌اند. شناخته‌شده‌ترین آن‌ها مثنوی یوسف و زلیخا و گرشاسب‌نامـه و هجونامـه‌ای علیـه سلطان محمود است.

آثار فردوسی نـه تنـها درون ایران، بلکه درون بسیـاری از کشورهای دیگر مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته‌است؛ و در دانشگاه‌های معروف دنیـا از جمله دانشگاه کمبریج انگلستان و دیگر دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی مورد مطالعه قرار گرفته‌است و جدیدترین تحقیقات دربارهٔ شاهنامـه درون مرکز مطالعات خاورمـیانـه و اسلامـی دانشگاه کمبریج منتشر شده‌است. درون مـیانـهٔ نوروز ۱۳۸۵ ترجمـهٔ تازه‌ای از شاهنامـه بـه زبان انگلیسی درون آمریکا منتشر شد. دیک دیویس پدیدآورندهٔ این نسخه جدید -که پروفسور زبان و ادبیـات فارسی دانشگاه اوهایوی آمریکا و عضو انجمن سلطنتی ادبیـات است- با ارائهٔ این ترجمـهٔ جدید نوروز ایرانی را جشن گرفت.

از چند و چون تحصیلات و آگاهی فردوسی از علوم روزگارش اطلاع دقیقی درون دست نیست؛ اما از خلال شاهنامـه بـه نیکی دانسته مـی‌شود کـه وی بر ادب عرب و فلسفه و کلام عصر خویش تسلط داشته‌است. شاید بـه حدس و گمان بتوان گفت کـه وی، مستقیم یـا غیرمستقیم، از بلاغت یونانی نیز آگاهی‌هایی داشته‌است؛ و این نکته از قیـاس شاهنامـه با نوشتارهای مشابه آن از نظر فن صحنـه‌آرائی بـه خوبی دانسته مـی‌شود؛ گرچه مجموعهٔ این آگاهی‌ها ممکن هست نتیجهٔ شناخت ذوقی و قریحهٔ فردوسی نیز باشد.

فردوسی، چنانچه از خلال شاهنامـه و قراین خارجی دانسته مـی‌شود، سراسر عمر درون وطن خویش توس اقامت داشته، و جز یکی، دو بار بـه سفر نرفته‌است. سفرهایی افسانـه‌ای درون تذکره‌ها بـه او نسبت داده‌اند کـه پذیرفتن آنـها دشوار است؛ اما احتمال اینکه بعد از ختم شاهنامـه خود آن را بـه غزنین نزد محمود‌باشد امری هست که اگر چه مسلم نیست، دلیل قاطعی نیز درون رد آن وجود ندارد. بـه هر حال، درون شاهنامـه هیچ اشاره‌ای بـه سفر غزنین او نشده‌است.

فردوسی سخن‌سرایی وطن‌پرست و در مـیهن‌خواهی استوار بود. این مطلب از جای جای شاهنامـه و به ویژه از شور فردوسی درون ستایش ایران و نژاد ایرانی بـه خوبی آشکاراست. او از تاریخ نیـاکان خود و داستان‌ها و افسانـهٔ شاهان و تاریخ ایران اطلاع و یـا بـه دانستن آن‌ها شوق و علاقه داشت و تربیت خانوادگی او وی را بر این مـی‌داشت؛ و به همـین سبب هست که بـه این کار عظیم دست زد و تا موقعی کـه گرفتار فقر و تهیدستی نگشت، یعنی مال و ثروت اجدادی را بر سر کار شاهنامـه نگذاشت، بـه دربار شاهان و جایزه‌های ایشان توجهی ننمود. فردوسی درون سرودن شاهنامـه، گذشته از روح وطن‌خواهی و احساسات مـیهنی، کمابیش مشوقانی داشته‌است. او خود از چند تن بـه نام یـاد کرده‌است کـه ایشان بـه نحوی درون تشویق او کوشیده‌اند. یکی از آنان کـه بیش از همـه مورد ستایش اوست،ی‌است از اشراف و فرمانروایـان آن عهد کـه فردوسی صفاتش را برمـی‌شمارد، اما بـه تصریح نام او را نمـی‌گوید.

چنانچه از ظاهر کلام استنباط مـی‌گردد فردوسی بـه قول «نولدکه» دانشمند آلمانی -که مـی‌گوید فردوسی تعصب مذهبی نداشته‌است- درون افسانـه‌ای کـه از بن‌مایـه اسلامـی اقتباس شده‌است و راجع بـه زیـارت اسکندر از کعبه است، اظهار مـی‌کند کـه خدای زمـین و زمان احتیـاج بـه جا و مکان ندارد؛ و مـی‌گوید کـه برای پیشینیـان ما «آتش» فقط به منظور تعیین سمت نیـایش بود، همان‌طور کـه برای عرب‌ها «سنگ» سمت پرستش است.

سردیس فردوسی ساختهٔ افشین اسفندیـاری درون موزهٔ شـهر سارایوو – بوسنی

به نظر فروغی از ویژگی‌های فردوسی پاکی زبان و عفت اوست. درون تمام شاهنامـه یک لفظ و یـا یک عبارت مستهجن دیده نمـی‌شود و پیداست کـه فردوسی بر خلاف بسیـاری از شاعران ما، از آلوده خود بـه هزل و زشتی‌ها احتراز داشته‌است و هر جا کـه به مقتضای داستان‌سرایی مطلب شرم‌آمـیزی مـی‌بایست نقل کند بهترین و نازک‌ترین عبارات را به منظور آن یـافته است. عفت‌طلبی فردوسی بـه اندازه‌ای‌ست کـه در قضایـایی هم کـه به اقتضای طبیعت بشری بی‌اختیـار واقع مـی‌شود رضا نمـی‌دهد کـه پهلوانان او مغلوب نفس شده و از حدود مشروع تجاوز کرده باشند. فردوسی مردی هست به‌غایت اخلاقی، با نظر بلند و قلب رقیق و حس لطیف، ذوف سلیم و طبع حکیم؛ همواره از قضایـا تنبه حاصل مـی‌کند و خواننده را متوجه مـی‌سازد کـه کار بد نتیجهٔ بد مـی‌دهد و راه کج انسان را بـه مقصد نمـی‌رساند.

هیچ‌به اندازهٔ فردوسی معتقد بـه عقل و دانش نبوده و تشویق بهب علم و هنر ننموده‌است. فردوسی چون خیـام درون اشعارش بـه کوتاهی عمر افسوس مـی‌خورد و اظهار حیرانی مـی‌کند کـه برای چه آمدیم و کجا مـی‌رویم و بعد از این حیـات چه خواهیم شد.

زندگی نامـه
تصویر حکیم فردوسی درون “طبران طوس” درون سال 329 هجری بـه دنیـا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او درون عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی درون دست نیست ولی مشخص هست که درون جوانی با درآمدی کـه از املاک پدرش داشته بهی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.

فردوسی از همان ابتدای کار کـه بهب علم و دانش پرداخت، بـه خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً بـه تاریخ و اطلاعات مربوط بـه گذشته ایران عشق مـی ورزید.

همـین علاقه بـه داستانـهای کهن بود کـه او را بـه فکر بـه نظم درون آوردن شاهنامـه انداخت.

چنان کـه از گفته خود او درون شاهنامـه بر مـی آید، مدتها درون جستجوی این کتاب بوده هست و بعد از یـافتن دستمایـه ی اصلیی داستانـهای شاهنامـه، نزدیک بـه سی سال از بهترین ایـام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود مـی گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیـابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی درون سال 370 یـا 371 بـه نظم درون آوردن شاهنامـه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان کـه به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یـاری مـی د ولی بـه مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، درون حالی کـه فردوسی بیشتر شاهنامـه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری بـه پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشـهور است، فردوسی سرودن شاهنامـه را صرفاً بـه خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن کـه سلطان محمود بـه سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون درون طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، بـه فکر افتاد کـه آن را بـه نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان کـه باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامـه را بـه نام او کرد و راه غزنین را درون پیش گرفت.

اما سلطان محمود کـه به مدایح و اشعار ستایش آمـیز شاعران بیش از تاریخ و داستانـهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

علت این کـه شاهنامـه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

عضی گفته اند کـه به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود بـه بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی بـه شیعه کـه سلطان محمود آن را قبول نداشت هم بـه این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان بـه او بی اعتنائی کرد.

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود بـه فردوسی حسد مـی بردند و داستانـهای شاهنامـه و پهلوانان قدیم ایران را درون نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامـه را بی ارزش دانست و از رستم بـه زشتی یـاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: خلاصه کوتاهی از فردوسی به زبان انگلیسی کـه “شاهنامـه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست”.

گفته اند کـه فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت درون هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی درون شـهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شـهری بـه شـهر دیگر مـی رفت که تا آنکه سرانجام درون زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را درون شـهر طوس، درون باغی کـه متعلق بـه خودش بود، بـه خاک سپردند.
در تاریخ آمده هست که چند سال بعد، محمود بـه مناسبتی فردوسی را بـه یـاد آورد و از رفتاری کـه با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد که تا ثروت فراوانی را به منظور او از غزنین بـه طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.

اما چنان کـه نوشته اند، روزی کـه هدیـه سلطان را از غزنین بـه طوس مـی آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون مـی بردند.

از فردوسی تنـها یک بـه جا مانده بود، زیرا پسرش هم درون حیـات پدر فوت کرده بود و گفته شده هست که فردوسی هم این هدیـه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را بعد فرستاد.

شاهنامـه نـه فقط بزرگ ترین و پر مایـه ترین مجموعه شعر هست که از عهد سامانی و غزنوی بـه یـادگار مانده هست بلکه مـهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانـه لغت و گنجینـه ادبـیـات فارسی است.

فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنـه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا مـی توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمـی برد.

او درون وطن دوستی سری پر شور داشت. بـه داستانـهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق مـی ورزید.

ویژگیـهای هنری شاهنامـه

“شاهنامـه”، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامـه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیـاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما درون طوفان حوادث تاریخی نابود مـی شد و اثری از آنـها بـه جای نمـی ماند.

فردوسی شاعری معتقد و مومن بـه ولایت معصومـین علیـهم ‌السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی مـی دانست و تاکید مـی کرد که:

گرت زین بد آید، گناه من است
چنین هست و آیین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان کـه خاک پی حیدرم

فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را بـه بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل درون شاهنامـه و فهم پیش زمـینـه فکری ایرانیـان و نوع اندیشـه و آداب و رسومشان متوجه مـی شویم کـه ایرانیـان همچون زمـینی مستعد و حاصل خیز آمادگی دریـافت دانـه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود بـه استقبال این دین توحیدی رفته اند.

چنان کـه در سالهای آغازین ظهور اسلام، درون نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش بـه دل و جان کوشیدند.

اهمـیت شاهنامـه فقط درون جنبه ادبی و شاعرانـه آن خلاصه نمـی شود و پیش از آن کـه مجموعه ای از داستانـهای منظوم باشد، تبارنامـه ای هست که بیت بیت و حرف بـه حرف آن ریشـه درون اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.

ملتی کـه در همـه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

شاهنامـه، منظومـه مفصلی هست که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده هست و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیـان مـی نـهد کـه به قول خودش باد و باران نمـی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیـان بر آن تأثیری ندارد.

در برخورد با قصه های شاهنامـه و دیگر داستانـهای اساطیری فقط بـه ظاهر داستانـها نمـی توان بسنده کرد.

زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل هست و بی توجهی بـه معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنـها را که تا حد قصه های معمولی تنزل مـی دهد.

حکیم فردوسی خود توصیـه مـی کند:

تو این را دوغ و فسانـه مدان
به یکسان روش درون زمانـه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد

شاهنامـه روایت نبرد خوبی و بدی هست و پهلوانان، جنگجویـان این نبرد دائمـی درون هستی اند.

جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیـاوش بـه دسیسه سودابه و . . . همـه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشـه حاکم بر شاهنامـه همـیشـه مع خوبی ها درون برابر ظلم و تباهی است. ایران کـه سرزمـین آزادگان محسوب مـی شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار مـی گیرد.

زیبایی و شکوه ایران، آن را درون معرض مصیبت های گوناگون قرار مـی دهد و از همـین رو پهلوانانش با تمام توان بـه دفاع از موجودیت این کشور و ارزشـهای عمـیق انسانی مردمانش بر مـی خیزند و جان بر سر این کار مـی نـهند.

برخی از پهلوانان شاهنامـه نمونـه های متعالی انسانی هستند کـه عمر خویش را بـه تمامـی درون خدمت همنوعان خویش گذرانده است.

پهلوانانی همچون فریدون، سیـاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

شخصیت های دیگری نیز همچون ضحالم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.

آنـها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد درون امور جهان را دارند.

قهرمانان شاهنامـه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نـه روی گردانی از مرگ هست و نـه پناه بردن بـه کنج عافیت، بلکه پهلوان درون مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ بـه جنگ مرگ مـی رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ مـی دزدد.

اغلب داستانـهای شاهنامـه بی اعتباری دنیـا را بـه یـاد خواننده مـی آورد و او را بـه بیداری و درس گرفتن از روزگار مـی خواند ولی درون همـین حال آنجا کـه هنگام سخن عاشقانـه مـی رسد فردوسی بـه سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را مـی پروراند.

نگاهی بـه پنج گنج نظامـی درون مقایسه با شاهنامـه، این حقیقت را بر ما نمایـان تر مـی کند. درون پنج گنج، شاعر عارف کـه ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیـال انگیز دارد، درون وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده کـه جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده هست حال آنکه کـه فردوسی حتی درون توصیفات تغزلی درون شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره مـی گیرد و از ازدحام بیـهوده تصاویر درون زبان حماسی اش پرهیز مـی کند.

تصویر
تصویرسازی

تصویرسازی درون شعر فردوسی جایی بسیـار مـهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان درون پیش چشم خواننده او را همراه با خود بـه متن حوادث مـی برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما بـه تماشا نشسته است.

تصویرسازی و تخیل درون اثر فردوسی چنان محکم و متناسب هست که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . درون شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس درون چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور درون شاهنامـه با کلیت داستان ها شده است.

چند بیت زیر درون توصیف آفتاب بیـان شده است:

چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر

***

پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یـاقوت شد روی خاک

***

چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویـان برآمد ز خواب

و این هم تصویری کـه شاعر از رسیدن شب دارد:

چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید

موسیقی

موسیقی درون شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب مـی شود. انتخاب وزن متقارب کـه هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامـه را چند برابر مـی کند.

علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با بـه کارگیری قافیـه های محکم و هم حروفیـهای پنـهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را که تا حد ممکن افزایش مـی دهد.

اغراقهای استادانـه، تشبیـهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مـهم شعر فردوسی است.

برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد، زمـین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره مـیغ
همـی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیـاه و بنفش
ز بس نیزه و گونـه گونـه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد
ز غ و اسب نبرد
شکافیده کوه و زمـین بر درید
بدان گونـه پیکار کین ندید
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمـین شد بـه کردار دریـای قیر
همـه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایـان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب
منبع داستانـهای شاهنامـه

نخستین کتاب نثر فارسی کـه به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامـه ای منثور بود.

این کتاب بـه دلیل آن کـه به دستور و سرمایـه “ابومنصور توسی” فراهم آمد، بـه “شاهنامـه ابومنصوری” شـهرت دارد و تاریخ گذشته ایران بـه حساب مـی آید.

اصل این کتاب از مـیان رفته و تنـها مقدمـه آن کـه حدود پانزده صفحه مـی شود درون بعضی نسخه های خطی شاهنامـه موجود است.

علاوه بر این شاهنامـه، یک شاهنامـه منثور دیگر بـه نام شاهنامـه ابوالموید بلخی وجود داشته کـه گویـا قبل از شاهنامـه ابومنصوری تألیف یـافته است، اما چون بـه کلی از مـیان رفته درباره آن نمـی توان اظهارنظر کرد.

پس از این دوره درون قرن چهارم شاعری بـه نام دقیقی کار بـه نظم درون آوردن داستانـهای ملی ایران را شروع کرد.

دقیقی زردشتی بود و در جوانی بـه شاعری پرداخت.

او برخی از امـیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنـها جوایز گرانبها دریـافت کرد.

دقیقی ظاهراً بـه دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یـافت که تا شاهنامـه ی ابومنصوری را کـه به نثر بود بـه نظم درون آورد.

دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامـه را نسروده بود و هنوز جوان بود کـه کشته شد (حدود 367 یـا 369 هـ. ق) و بخش عظیمـی از داستانـهای شاهنامـه ناسروده مانده بود.

فردوسی استاد و هشمـهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد.

از این رو مـی توان شاهنامـه دقیقی را منبع اصلی فردوسی درون سرودن شاهنامـه دانست.

بخش های اصلی شاهنامـه

موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی که تا انقراض حکومت ساسانیـان بـه دست اعراب هست و کلاً بـه سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم مـی شود.

دوره اساطیری

این دوره از عهد کیومرث که تا ظهور فریدون ادامـه دارد. درون این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن بـه مـیان مـی آید. تمدن ایرانی درون این زمان تکوین مـی یـابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی و امثال آن درون این دوره صورت مـی گیرد.

در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی هست و جنگ با دیوان و سرکوب آنـها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند کـه منظور از دیوان، بومـیان فلات ایران بوده اند کـه با آریـایی های مـهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند)

در پایـان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی بـه حکومت مـی نشیند، اما سرانجام بعد از هزار سال فریدون بـه یـاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از مـیان مـی برد و دوره جدید آغاز مـی شود.

دوره پهلوانی

دوره پهلوانی یـا حماسی از پادشاهی فریدون شروع مـی شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب بـه ترتیب بـه پادشاهی مـی نشیند. جنگهای مـیان ایران و توران آغاز مـی شود.

پادشاهی کیـانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار مـی آیند. درون این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور مـی کنند.

سیـاوش پسر کیکاووس بـه دست افراسیـاب کشته مـی شود و رستم بـه خونخواهی او بـه توران زمـین مـی رود و انتقام خون سیـاوش را از افراسیـاب مـی گیرد. درون زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیـان ظهور مـی کند و اسفندیـار بـه دست رستم کشته مـی شود.

مدتی بعد از کشته شدن اسفندیـار، رستم نیز بـه دست برادر خود، شغاد از بین مـی رود و سیستان بـه دست بهمن پسر اسفندیـار با خاک یکسان مـی گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی بـه پایـان مـی رسد.

دوره تاریخی

این دوره با ظهور بهمن آغاز مـی شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب بـه پادشاهی مـی رسند.

در این زمان اسکندر مقدونی بـه ایران حمله مـی کند و دارا را کـه همان داریوش سوم هست مـی کشد و به جای او بر تخت مـی نشیند.

پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیـان درون ابیـاتی چند بیـان مـی گردد و سپس ساسانیـان روی کار مـی آیند و آن گاه حمله عرب پیش مـی آید و با شکست ایرانیـان شاهنامـه بـه پایـان مـی رسد.

زایش 
بر پایـهٔ دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی درون سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ مـیلادی) درون روستای پاژ درون شـهرستان توس(طوس) درون خراسان دیده بـه جهان گشود. سال زایش فردوسی درون ۳۲۹ هجری قمری از آنجا دریـافته شده‌است کـه در یکی از سروده‌های فردوسی مـی‌توان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران درون سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریـافت کرد:

بدانگه کـه بُد سال پنجاه و هشت

نوان‌تر شدم چون جوانی گذشت
فریدون بیداردل زنده شد

زمـین و زمان پیش او بنده شد
و هم‌چنین با درنگریستن بـه این کـه فردوسی درون سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بوده‌است، مـی‌توان درست بودن این گمان را پذیرفت. با این حال، شمار دیگری از فردوسی‌پژوهان سال‌های دیگری را به منظور سال زایش فردوسی آورده‌اند. نولدکه بـه این نتیجه مـی‌رسد کـه او اندکی بعد از ۳۲۰ قمری زاده شده‌است. موهل بر این باور هست که زایش فردوسی حتما در سال ۳۲۹ قمری (۹۳۹–۹۴۰ مـیلادی) باشد. رکن‌الدین همایونفرخ دیدگاه دیگری دارد و سال ۳۱۳ را سال زایش فردوسی مـی‌داند.

نظامـی عروضی، نخستین پژوهنده‌ای کـه دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشته‌است، زایش فردوسی را درون روستای «باز» (پاژ) دانسته‌است. بن‌مایـه‌های تازه‌تر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانسته‌اند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانـه‌ها را بی‌پایـه مـی‌دانند.

نام
کنیـهٔ وی «ابوالقاسم» و تخلصش «فردوسی» است، هیچگونـه آگاهی قطعی از نام و خانواده‌اش درون دست نیست. درون منابع مختلف و در مقدمـهٔ برخی نسخه‌های خطی شاهنامـه، نام وی منصور، حسن یـا احمد آمده‌است و نام پدرش حسن، احمد یـا علی و نام پدربزرگش شَرفشاه ذکر شده‌است. از مـیان این گفته‌های گوناگون، معتبرترین نام این شاعر ایرانی ابوالقاسم فردوسی توسی است. اینکه چرا شاعر تخلص فردوسی را به منظور خود انتخاب کرده هست مشخص نیست امکان دارد این موضوع بـه دیدار وی با سلطان محمد غزنوی بازگردد. گویـا سلطان محمود چنین لقبی بـه فردوسی داده و منطور وی مردی کـه از بهشت آمده بوده است.

نام او همـه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شده‌است. نام کوچک او را درون بن‌مایـه‌های کهن‌تر مانند عجایب‌المخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومـین مقدمـهٔ کهن شاهنامـه، «حسن» نوشته‌اند. منابع دیگر هم‌چون ترجمـهٔ عربی بنداری، پیشگفتار دست‌نویس فلورانس و پیشگفتار شاهنامـه بایسنقری (و نوشته‌های برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفته‌اند. نام پدر او نیز درون تاریخ گزیده و سومـین مقدمـهٔ کهن شاهنامـه «علی» گفته شده‌است. محمدامـین ریـاحی بعد از بررسی کهن‌ترین بن‌مایـه‌ها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانسته‌است و این نام را با قرینـه‌های دیگری کـه وابستگی او را بـه یکی از فرقه‌های تشیع مـی‌رساند، سازگارتر دانسته‌است، هرچند کـه همچون بیشتر پژوهندگان زندگانی فردوسی، او را از هرگونـه تعصب مذهبی برکنار دانسته‌است.

برای پدر فردوسی درون بن‌مایـه‌های کم‌ارزش‌تر نام‌های دیگری نیز آورده‌اند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» درون مقدمـهٔ شاهنامـهٔ بایسنقری، «فخرالدین احمد» درون هفت اقلیم، «فخرالدین احمد ابن حکیم مولانا» درون مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا، و «حسن اسحق شرفشاه» درون تذکرة الشعراء. تئودور نولدکه درون کتاب حماسهٔ ملی ایران دربارهٔ نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشته‌است کـه لقب‌هایی کـه به «الدین» پایـان مـی‌یـافته‌اند درون زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کرده‌است و ویژه «امـیران مقتدر» بوده‌است، از این رو پدر فردوسی نمـی‌توانسته چنین لقبی داشته باشد.

منبع : ویکی پدیـا – دانشنامـه رشد

گرداوری گروه فن و هنر ایران زمـین




[فردوسی , حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی | فن و هنر ایران زمـین خلاصه کوتاهی از فردوسی به زبان انگلیسی]

نویسنده و منبع: farbod | تاریخ انتشار: Sun, 08 Jul 2018 09:56:00 +0000